مخاطب شناسي آياتي از سوره يونس

نويسنده:شهربانو حاجي اميري



چکيده

در عصر حاضر، کتب تفسيري متعددي با گرايش هاي مختلف، در دسترس مي باشد. اما براي غني ساختن محتواي پژوهش هاي تفسيري، ضروري است که رويکردهاي جديد به مباحث تفسيري گسترش بيشتري يافته و با جزئي نمودن موضوعات، به طور کاملا تخصصي وارد حوزه تفسير قرآن شد.
مقاله حاضر، ابتدا به معني شناسي (شک) و (مريه) که از واژگان کليدي بحث است، پرداخته و سپس با بررسي نظرات مفسرين شيعه و سني ذيل آيات محل بحث و طبقه بندي آنها، به جمع بندي و ارائه نتيجه نهايي پيرامون مخاطب آيه مي پردازد.
از يافته هاي پژوهشگر در اين مقاله اين است که نياز به شناخت مخاطب آيه در بعضي از آيات به طور جدي مطرح مي گردد، چرا که بعضي آيات شالوده ي اعتقادي ما را شکل داده و فهم ناصحيح از محتواي آيه و عدم تطبيق درست آيه بر مخاطب آن، باعث شکل گيري اعتقادات ناصحيح در ذهن ما مي گردد.
واژگان کليدي: شک -مريه- خطاب آيه

مقدمه

در سلسله بحث هاي تفسيري، (مخاطب شناسي آيات) از رويکردهاي جديدي است که به طور خاص، وارد فضاي آيه شده و جوانب مختلف آيه اعم از معنا شناسي مفردات آن، شان نزول آيه و تفسير آن را بررسي نموده تا به نگاهي صحيح پيرامون مخاطب آيه دست يابد.
معرفت مخاطب حقيقي آيه نقش بسيار مهمي در بهره گيري از قرآن دارد و ديدگاه هاي اعتقادي و معرفتي ما را شکل مي دهد؛ به عنوان مثال، براي دريافت پيام هاي تکليفي قرآن همچون وجوب، استحباب، کراهت و هم چنين پيام هاي اخلاقي و تاريخي و نصايح قرآن مي بايست. مخاطب آيه را به درستي شناخت، تا بتوان دريافت صحيحي از پيام آيه داشت.

معنا شناسي واژه هاي «شک» و «مريه»

واژه شک:

عده اي از اهل لغت «شک» را همان «ارتياب» و «ريب» مي دانند که خلاف يقين است. و در واقع، «شک» نقيض يقين است. (1)
اما در بررسي ريشه اين واژه ميان اهل لغت اختلاف نظر وجود دارد.
به عنوان مثال، «فراهيدي» فقط يک احتمال درباره اصل اين واژه، مطرح مي کند و معتقد است: شک از (شککته بالرمح) أي خرقته مي باشد يعني «شک» همان ايجاد پارگي در شي ء است (2).
اما «راغب اصفهاني» پيرامون ريشه «شک» دو احتمال را مطرح مي کند:
الف: از (شککت الشي ء) به معني پاره کردن باشد، چرا که «شک» نوعي پارگي در امر است به گونه اي که رأي ثابتي در آن نباشد و نتوان بر آن اعتماد کرد.
ب: برگرفته از «شک» باشد که همان چسباندن بازو به پهلو و کمر است و دليل آن، اين است که دو امر نقيض به هم چسبيده اند و جايي براي فهم در آن نيست که در آن ميان فاصله اندازد. (جلوي ترديد را بگيرد).
که عده اي از اين معني اخير به «ضيق و تنگي» تعبير نموده اند. (3)
تحليل پژوهشگر اين است که بهترين معنا براي «شک» همان معناي «خرق» و پارگي است. چون در واقع در «شک» ميان رشته علم ما به يک شي ء پارگي ايجاد شده و با اين شکاف، علم ما دچار «شک» و عدم ثبات مي شود.

واژه ي مريه

واژه ي «ممترين» در آيه ي شريفه 95 سوره يونس از «مري» اخذ شده است.
فراهيدي، «مريه» را از «مري» دانسته و مي گويد:
(مري: أرأت الناقه اذا ضرعها أنها أقربت و أنزلت و هي مرأي) يعني: شتر را دوشيدم چرا که پستانش پر شده و نزديک بود که جاري شود. (4)
«راغب اصفهاني» نيز «مريه» را از «مرئت الناقه» مي داند و معتقد است «مريه» ترديد در امر است و اخص از «شک» مي باشد. (5)
ابن منظور نيز به مانند ديگر لغويون، «مريه» را معنا نموده و معتقد است: «مريه» و «مريه» همان «شک» و «جدل» است. و «امتراء في الشي ء» را همان «شک» و ترديد در امر مي داند. (6)
برداشت ما اين است که «مريه» از «أرأت الناقه» اخذ شده است و ربط ميان «شک» و ترديد با «مرأي» آن است که در شير دوشيدن دست از بالا به طرف پايين کشيده مي شود و دوباره بر مي گردد و اين کار چند بار تکرار مي شود، و اين امر در ترديد هم وجود دارد چون «شک» و دو دلي در مورد يک امر حالت ارتجاعي داشته و انسان تا مرحله يقين پيش رفته و دوباره به «شک» قبلي برمي گردد. و در واقع «مريه» نوعي خاص از «شک» است.
طرح آيات محل بحث:
فان کنت في شک مما انزلنا اليک فسئل الذين يقرؤون الکتاب من قبلک لقد جائک الحق من ربک فلا تکونن من الممترين. و لا تکونن من الذين کذبوا بايات الله فتکون من الخاسرين. (يونس، 10/ 94- 95)
و اگر از آنچه بر تو نازل کرديم در ترديد هستي، از کساني که از پيش از تو کتاب آسماني را خوانده اند، پرس و جو کن، بي شبهه حق از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است، پس هرگز از دو دلان مباش. و از زمره دروغ انگاران آيات الهي مباش که از زيانکاران خواهي شد. (7)

بررسي مخاطب و محتواي آيات محل بحث

مفسران در ذيل آيات 94 و 95 سوره «يونس» وارد بحث مخاطب شناسي در اين آيات شده اند تا در پرتو آن به يک تفسير صحيح از آيه برسند.
اقوال مفسران پيرامون مخاطب آيه ها در دو بخش اصلي به همراه احتمالاتي مطرح است که در اين مجال به ارائه اين اقوال مي پردازيم.
دو دسته اصلي عبارتند از:
الف: گروهي خطاب در آيه را به پيامبر (ص) مي دانند.
ب: گروهي ديگر از مفسران معتقدند خطاب به پيامبر (ص) نبوده بلکه خطاب عمومي است.
مفسران دسته اول همگي خطاب را به پيامبر (ص) مي دانند ولي در نحوه اسناد خطاب به آن حضرت، ديدگاههاي مختلفي دارند.

اقوال مفسرين دسته اول:

1. مفسران در اين گروه قائلند خطاب در آيه به پيامبر (ص) است ولي مراد آن متوجه غير او از امتش مي باشد. و در واقع خطاب آيه از نوع ضرب المثل «اياک أعني و اسمعي يا جاره»، که در ميان عرب رايج بوده، مي باشد.
«فيض کاشاني» در تفسير «صافي» ذيل آيات محل بحث پس از ذکر رواياتي چند، نظر خود را پيرامون آيه چنين بيان مي کند: خطاب در آيه از نوع (ضرب المثل) اياک أعني و أسمعي يا جاره مي باشد. (8)
حويزي در تفسير نورالثقلين به نقل از کتاب شرائع حديثي را با واسطه از علي بن محمد (ع) نقل مي کند که در پاسخ به اين سؤال که مخاطب آيات 94 و 95 سوره ي يونس کيست و اگر مخاطب در آنها پيامبر (ص) است، که او در آنچه به او نازل مي شد، در شک نبود و اگر مخاطب غير اوست، مگر بر آنان چيزي نازل مي شده؟ مي فرمايند:
در اين آيه مخاطب رسول خدا است و او در شک نبود، بلکه جاهلان گفتند: چرا به سوي ما پيامبري از ملائکه نمي آيد، چرا که فرقي نيست ميان پيامبر ما و غير او در بي نيازي از خوردن و نوشيدن و راه رفتن در بازارها، در اين جا بود که خداوند به رسولش وحي نمود که بپرس از اهل کتاب که قبل از تو اهل قرائت کتاب بوده اند به اينکه آيا رسولي بر آنها فرستاده نشد مگر آنکه طعام مي خورد و در بازارها راه مي رفت و براي آنها اسوه و رهبر بود؟! (9)
صاحب تفسير نورالثقلين در ادامه، تأييدات قرآني بر اين قول را هم مي آورد. و معلوم مي گردد خودش نيز قائل بوده که خطاب در آيه به پيامبر (ص) است، ولي مراد غير اوست. ابن عطيه در تفسير المحرر الوجيز رأي صواب در آيه را اين گونه مي داند که:
صحيح آنست که خطاب در آيه به پيامبر (ص) است و مراد به آن غير او مي باشد، حال هر که امکان دارد که شک کند يا آنکه معارضه نمايد (10)
ماوردي نيز در تفسير النکت و العيون پيرامون خاطب در آيه دو وجه را مطرح مي کند:
الف: خطاب به پيامبر (ص) است و مراد بدان امت اوست، همان گونه که خداوند فرموده:
يا ايها النبي اذا طلقتم النساء. (طلاق، 1/65) اي پيامبر! آن زمان که زنان را طلاق داديد.
ب: خطابي است که بر عادت عرب جاري گشته است و آنها براي ايجاد پذيرش يک امر و آگاهي دادن بر اسباب طاعت مثل هايي دارند از قبيل کلام يک مرد به پسرش که اگر تو پسر من هستي، پس به من نيکي کن. که در اين مورد، فرزند هيچ شکي در اينکه فرزند پدرش است، ندارد بلکه براي تقرير و فهماندن اين کلام از سوي پدر گفته شود. (11)
قابل ذکر است به دليل تقدمي که ماوردي براي نظر اول قائل شده و هم چنين شاهد مثال قرآني براي آن مي آورد، معلوم مي گردد احتمالا خودش به نظر اول متمايل بوده است.
قرطبي در الجامع لأحکام القرآن خطاب در آيه را متوجه پيامبر (ص) دانسته ولي مراد بدان را متوجه غير او مي داند و مي گويد: معناي آيه اين گونه است:
لست في شک و لکن غير شک؛ يعني تو در شک نيستي بلکه غير تو در شک هستند.
وي کلام خود را به کلام ثعلب و مبرد مستند کرده و قول آن دو را ذيل آيه مي آورد.
وي خطاب در آيه 95 سوره ي يونس را از همين قبيل مي داند. (12)
ثعالبي نيز در تفسير خود معتقد است: نظر صحيح در معني آيه اين است که خطاب در آيه به پيامبر (ص) و مراد بدان غير او از امتش مي باشد از هر که ممکن است شک کند يا به معارضه برخيزد. (13)
2. عده ديگري از مفسرين در تعيين مخاطب آيه از قواعد ادبي سود برده و اظهار مي دارند، «ان» موجود در ابتداي آيه ي 94 سوره ي يونس، شرطيه بوده، و قضيه «شرطيه» محقق الوقوع نيست، بدين معني که در يک قضيه شرطيه، فعل شرط الزامي براي وجود ندارد و اين قضيه به صورت انتزاعي مطرح شده و مي گويد: اگر در فعل شرط محقق شود، جواب شرط حتما در پي آن خواهد آمد.
اين مفسرين، شک در آيه را بر سبيل فرض و تقدير گرفته اند، که عمده ي قائلين اين احتمال از اهل سنت بوده اند.
ابي حيان اندلسي در مقدمه تفسير خود البحر المحيط مي گويد:
ظاهر کلام اين است که «ان» شرطيه مقتضي تعليق شي ء نيز نمي باشد، بلکه گاه پيش مي آيد که مستلزم امر محال گردد. مانند آيه زير:
قل ان کان للرحمن ولد فأنا اول العابدين. (زخرف،43/ 81) بگو اگر براي خداي رحمان فرزندي بود، من خود نخستين پرستنده بودم.
همان گونه که در آيه فوق محال است که براي خداوند فرزندي باشد، هم چنين براي پيامبر (ص) هم محال است که در شک باشد.
وي معتقد است چون اين وجه در آيه بر مردم پوشيده مانده، به اين تفسير که خطاب در آيه به پيامبر (ص) و مراد غير اوست، روي مي آورند. (14)
ابي السعود نيز شک در آيه را بر فرض تقدير گرفته و معتقد است که مضمون شرطيت همانا تعليق يک شي ء بر شي ء ديگر است بدون آنکه متعرض امکان يکي از دو طرف باشد، و حتي گاه پيش مي آيد دو طرف قضيه شرطيه ممتنع الوجود هستند مانند قول خداوند در آيه ي 81 سوره زخرف (که ذکر آن گذشت).
وي ذيل آيه 95 مي گويد:
خداوند به پيامبرش گفته: با تزلزل از آنچه تو بر آن جزم و يقين داري، از شک کنندگان مباش و بر آنچه بدان اعتقاد داري، پايدار باش. (15)
فخر رازي در تفسير الکبير به طور مبسوط زواياي اين دو آيه را بررسي نموده و اقوال مختلف به همراه شواهد آنها را آورده است. وي در بين اين اقوال با تعبير اقوال نظر خود را اظهار کرده و مي گويد:
شک لازم الوقوع نيست و در آيه دلالتي بر وقوع شک وجود ندارد و فقط آيه مي گويد: ماهيت اين شرط مستلزم ماهيت آن جز است. همين و بس.
وي فائده نزول آيه را چنين مي داند:
فائده نزول آيه تکثير دلائل و تقويت اين دلائل در آنچه که نيروي يقين را افزايش مي دهد و بر آرامش نفس مي افزايد. (16)
آلوسي در روح المعاني آورده است:
قولي است که معتقد است خطاب در آيه 94 سوره ي يونس به پيامبر (ص) است و مراد آن اين است که اگر به طور فرض و در تقدير بر شک هستي، چنان کن، چرا که شک از سوي پيامبر (ص) قابل تصور نيست زيرا پوشش و حجاب براي او برداشته شده و حقيقت را مي بيند.
وي ميگويد:
همان گونه كه از ظاهر آيه بر مي آيد، صدق شرطيت متوقف بر وقوع آن نيست و مراد آيه استدلال به حقانيت قرآن نازل شده بر پيامبر (ص) و استشهاد به آنچه در کتب پيشين بوده، مي باشد. (17)
3. از ديگر اقوالي که طرفداران کمتري را به خود اختصاص داده و در لابلاي کتب تفسير ردي از آنها بر جاي مانده، مي توان به اين قول که خطاب در آيه به پيامبر (ص) بوده به قصد تقرير و افهام صورت پذيرفته، اشاره نمود. مفاد اين قول به اجمال در بعضي از تفاسير آمده است که در ذيل بدان اشاره مي شود:
طبرسي اين قول را به نقل از فراء و غير او در مجمع البيان آورده است که بيان آن بدين شرح است.
خطاب در آيه به رسول خدا (ص) است هر چند او شک نمي کرده و خداوند مي دانست که او در شک نبود، و ليکن کلام به قصد تقرير در افهام صادر گرديده، همان گونه که شخصي به بنده اش مي گويد: اگر تو بنده من هستي، پس مرا اطاعت نما و... و چه بسا اين آيه در مقام مبالغه در امر محال است مانند اين قول: آسمان بر مرگ فلاني گريست؟ يعني اگر آسمان بر مرگ ميتي بگريد، حتما بر اين شخص خواهد بود. و معني آيه در اينجا اين گونه مي شود: اگر تو از آن کساني بودي که شک مي کنند و در پي آن شک مي نمودي، آنگاه از اهل کتاب بايد بپرسي؟ (18)
قابل ذکر است که فخر رازي نيز در تفسير خود به عنوان احتمال دوم در آيه، اين قول را مطرح مي کند، و مي گويد: قائلان اين نظر، آيه ي 94 سوره ي يونس را هم چون قول خداوند در:
اأنت قلت للناس أتخذوني و أمي الهين من دون الله. (مائده، 5/ 116) و آنگاه خداوند گويد اي عيسي بن مريم آيا تو به مردم گفتي که من و مادرم را هم چون دو خدا به جاي خداوند بپرستيد؟
مي دانند که مراد خداوند اين بوده که عيسي (ع) برائت خود را اظهار نمايد. (19)
4. گروهي از مفسران معتقدند که خطاب در آيه امکان وقوع شک براي او را اثبات نمي کند و آيه براي تهييج رسول (ص) و فزوني تثبيت اوست. از جمله قائلان اين نظر مي توان به صاحب تفسير بيضاوي اشاره کرده که مي گويد:
شک در آيه بر سبيل فرض و تقدير است و مراد آيه آن است که قرآن، مصدق کتب انبياي پيشين است يا آنکه مراد آيه تهييج رسول (ص) و فزوني تثبيت اوست. و به هيچ روي وقوع شک از او را ثابت نمي کند و براي همين پيامبر (ص) فرمود: شک نمي کنم و نمي پرسم.
وي در ادامه مي گويد:
آيه تنبيهي است به اينکه هر که شبهات ديني در او خلجان و شدت يافته، بايد به اهل علم مراجعه کنيد.
وي آيه ي 95 سوره ي يونس را نيز از باب تهييج و تثبيت و قطع طمع از پيامبر (ص) دانسته است. (20)
5. عده اي از مفسران روايي ذيل آيه هاي محل بحث با استفاده از شأن نزول آيه به تعيين مخاطب و محتواي آيه مي پردازند که از آن جمله مي توان به صاحب تفسير فرات کوفي، در شيعه اشاره نمود.
وي حديثي را به طور معنعن از زراره بن أعين نقل مي کند که:
از ابي جعفر (ع) پرسيدم: تفسير آيه ي 94 سوره يونس چگونه است؟ و اينکه آنان چه کساني هستند که پيامبر (ص) در اين آيه امر شده که از آنان بپرسد؟
امام (ع) فرمودند: رسول خدا (ص) وقتي به آسمان معراج کرد، در آسمان چهارم بود که خداوند پيامبران و صديقين و ملائکه را جمع نمود و جبرئيل امر به گفتن اذان شد و رسول خدا (ص) در جلوي جمع قرار گرفت و همگان در پشت او نماز گزاردند، وقتي نماز به پايان رسيد، از آنها پرسيده شده به چه کسي شهادت داده ايد؟
گفتند: شهادت مي دهيم که خدايي جز خداي ما نيست و اينکه تو رسول خدا هستي و علي (ع) امير مومنان است و اين است معني قول حق تعالي: فسئل الذين يقرئون الکتاب من قبلک. (يونس، 10/ 94) (21)
طبرسي در مجمع البيان اين قول را از زهري با اين مضمون که اين آيه در آسمان در شب معراج نازل شده، آورده است. و در پي آن ادعا مي کند که اين قول را اصحاب ما از امام صادق (ع) هم نقل نموده اند. (22)
در راستاي گروه اول مفسران که خطاب در آيه ها را متوجه پيامبر (ص) مي دانند، دو قول فرعي ديگر هم داريم که به عنوان يک نظر کلي داراي قائلاني نيست، بلکه در خلال تفاسير به آنها دست يافتم که بدان اشاره مي کنيم:
اول: از تفاسير بر مي آيد که برخي مانند زجاج، «ان» در آيه 94 سوره يونس را نافيه دانسته اند، بدان معني که تو شاک نيستي، بلکه براي ازدياد بصيرت از اهل کتاب بپرس. و دعوت در آيه براي ازدياد يقين پيامبر (ص) است مانند داستان حضرت ابراهيم (ع) که با معاينه احياء موتي به يقين رسيد. (23)
بدين ترتيب افرادي مانند زجاج با نافيه دانستن «ان» در آيه از ريشه، باب بحث و جدل را بسته اند و جايي براي طرح اين اشکال که آيا شک بر ساحت پيامبر (ص) عارض مي شود يا نه؟ باقي نگذاشتند.

نقد سيد مرتضي بر نافيه بودن «ان»

سيد مرتضي در امالي ذيل تأويل آيات محل بحث بيان مي کند:
بعضي مفسران را يافته ام که «ان» آيه را جحد مي دانند و تقدير کلام اين گونه مي شود:
تو نسبت به آنچه بر تو نازل کرديم، در شک نيستي و شواهد آنان بر اين قول عبارت است از:
1. قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم. (ابراهيم، 14/ 11)
2. ان أنت الا نذير. (فاطر، 35/ 23)
شکي نيست که لفظ «ان» در بعضي مواضع به معني «اما» نافيه مي باشد، ولي در اين موضع شايسته نيست که «ان» نافيه باشد، چرا که جايز نيست خداوند بگويد: تو در شک نيستي نسبت به آنچه به سوي تو فرستاديم، پس از اهل کتاب بپرسي چون شخص عالم حاجتي به پرسش ندارد و آن کسي محتاج پرسش است که در شک باشد. (24)
دوم: برخي ديگر از مفسران در معناي شک، تصرف نموده و معتقدند شک، در آيه شريفه به معناي تنگي قلب است. قرطبي در تفسيرش اين نظر را با قيل که صيغه تمريضيه است و نشانگر ضعف قول است، مي آورد و در توضيح نظر آنان مي گويد:
شک، تنگي قلب است و معني آيه چنين مي شود: اگر قلب تو به واسطه کفر اين مردم تنگ شده است، صبر کن و از اهل کتاب بپرس تا تو را از صبر انبياي پيشين بر آزار قومشان و عاقبت کار آنها، با خبر سازند. (25)

اقوال مفسران دسته دوم:

مفسران اين طبقه، خطاب در آيه را عمومي دانسته و معتقدند همه مکلفين را شامل مي شود، اعم از شاکين و غير شاکين. و خطاب اين چنيني را شيوه رايجي در عرف خطاب مي دانند که سيره عقلاء هم بدان اخذ نموده اند.
از مهمترين قائلان اين نظر مي توان به صاحب تفسير الميزان و تفسير من هدي القرآن در شيعه اشاره کرد، که نظرات آنان در ذيل ارائه مي گردد.
محمد تقي مدرسي در تفسير من هدي القرآن معتقد است:
خطاب هاي قرآني واجب نيست که متوجه رسول خدا (ص) باشد چرا که قرآن کتاب خدا به سوي همه مردم است و لازم نيست هر چه در خطاب آيات ديديدم، آن را تأويل کنيم.
وي در ادامه به يکي از حقايقي که اين آيات به ما مي دهد، اشاره مي کند و مي گويد:
شک و يقين دو عمل از اعمال بشر هستند که آنها را به طور ارادي اختيار مي کنند و اين به دليل آنست که شک به سبب انعدام علم است و اين امر براي بشر لازم و ضروري است و به دليل ناتواني بشر همواره همراه او بوده است. ولي گاه شک تابع هوي و هوس است و بسياري از کساني که در حقايق شک مي کنند، تابع هوي و هوس مي باشند و در شک خود اقرار گذشتگان خود را هم دارند و همين که از فکر منطقي بهره اي نبرده اند و جست و جوي آنها براي معرفت از منابع سالم نمي باشد و هم چنين اين افراد از مسئوليت علم مي ترسند، براي همين پروردگارمان پيامبر (ص) را نهي نموده که يکي از افراد شک کننده باشد، چرا که شک از اعمال انساني است. (26)
علامه طباطبايي (ره) در تفسير گران سنگ الميزان، شک در آيه 94 سوره ي يونس را همان «ريب» مي داند و آيه را اين گونه معنا مي کند:
اين پيامبر (ص) اگر تو نسبت به معارفي که به مبدأ و معاد بر مي گردد و آن قصه هايي که اجمالا درباره انبياء که گويا سنت الهي جاري در ميان امت ها بوده، برايت گفتيم، در شک هستي، از اهل کتاب که همواره در حال خواندن کتاب نازل شده از آسمان هستند، بپرس.
و قسم ياد مي کنم حق از سوي پروردگارت به سوي تو آمده و از آنان که اهل ترديد هستند، مباش.
وي معتقد است اين کلام حق تعالي مستلزم وجود شک در قلب پيامبر (ص) نمي باشد، چرا که اين خطاب عموميت دارد و شامل شاکين و غير شاکين مي شود و اين شيوه را شيوه رايجي در عرف خطاب و تفاهم مي داند که سيره عقلاء هم بدان استناد کرده اند.
علامه کلام اين آيات را به نوعي کنايه مي داند و مي گويد:
شيوه استدلال بر اين روش است که در يک امر همه استدلال ها را بر اثبات آن امر بيان نمي کنند،
بلکه يکي از استدلال ها را آورده و در پي آن مي گويند:
اگر شک داري و يا مطلوب را نمي يابي، استدلال هاي ديگري نيز در اثبات اين مطلب وجود دارد و معني کنايه در اين آيات اين است که حجت ها فراوان و پشت به پشت وجود دارد، به طوري که بيان بيش از يک مورد آن احتياجي نيست. و تأويل کلام خداوند اين گونه مي شود. اين معارف که خداوند براي تو تبيين کرده است، همراه با استدلال هايي است که عقل را ناچار به قبول مي کند و خداوند همه اين معارف را در کتابي که هيچ شکي در آن نيست، آورده است، و علاوه بر آنچه به عنوان حجت در آن آورديم، در اينجا حجتي ديگر هم وجود دارد مبني بر آنکه اهل کتاب که حق قرائت کتب آسماني را وفا نموده اند، مي دانند که در آن کتاب مطالبي از مبدأ و معاد است و اينکه هيچ امتي نيست مگر آنکه افراد آن در مصدق و مکذب تقسيم مي شوند.
وي آيه ي اولم يکن لهم آيه أن يعلمه علماء بني اسرائيل. (شعراء، 26/ 197) را در راستاي آيه ي 94 سوره ي يونس در القاي حجت و دليل مي داند.
علامه ذيل آيه 95 سوره يونس مي گويد:
در اين آيه در درجه اول نهي از ارتياب و شک و دو دلي است. و در مرحله بعد نهي از تکذيب آيات الهي که همان عناد با حق و استکبار ورزيدن مي باشد، بدان اضافه شده است. و قطعه پايان آيه ي فتکون من الخاسرين تفريع بر تکذيب الهي است و در واقع آنچه از آن نهي شده، همين خسران است. (27)

بررسي اجمالي نظر دسته اول و دوم:

در دسته اول، افراد بالاتفاق خطاب را متوجه پيامبر (ص) دانسته اند و براي تبيين آن از طرق مختلف وارد شده اند، که تقريبا نظرات آنان با هم قابل جمع است و در واقع زواياي مختلف بحث را روشن مي کند.
البته قابل ذکر است که دو قول اول در دسته اول، داراي استناد عرفي و ادبي بوده و قابل تأمل مي باشد. اما نظر دسته دوم که در اصل و اساس با دسته اول متفاوت است، اظهار مي دارد که خطاب در آيات عمومي بوده و همه مکلفين را شامل مي شود. اين دسته از يک منظر، از ظاهر آيه (ان کنت) دست برداشته اند. و خطاب مفرد در آيه را به خطاب جمع تأويل مي برند، ولي از سوي ديگر با واقع نگري پيرامون شک و اينکه از اعمال انساني است، وارد تفسير آيه شده اند، و تا حد زيادي به معني حقيقي آيه نزديک شده اند، در حالي که تأويلات دسته اول تا حدي انتزاعي بوده و عيني و واقعي نيست.
بررسي موصول عام (ما) و موصول خاص (الذين) در آيه ي 94 سوره يونس
در آيه 94 سوره ي يونس دو موصول آمده که يکي موصول عام در مما انزلنا اليک مي باشد و ديگر موصول خاص است که (الذين) در فاسئل الذين يقرئون الکتاب من قبلک مي باشد. در اينجا به بررسي و شناخت متعلق اين دو موصول مي پردازيم، چرا که در فهم صحيح ما از آيه دخيل مي باشد.
بررسي موصول عام (ما) در مما انزلنا اليک:
مفسرين در تفسير «ما» به دو گروه تقسيم مي شوند:
الف: عده اي از مفسرين مراد از «ما» را قصص مي دانند.
ابي السعود در تفسيرش معتقد است: (ما) همان قصص است که از آن جمله مي توان، قصه فرعون و قومش و اخبار بني اسرائيل را بر شمرد. (28)
آلوسي نيز به مانند ابي السعود معتقد است مراد از موصول (ما) قصص است و معني آيه را چنين بيان مي کند: اگر تو نسبت به قصه هايي که بر تو نازل شده، از جمله قصه فرعون و قومش و اخبار بني اسرائيل، در شک هستي، از اهل کتاب بپرس چون اين امر نزد آنان محقق است و در کتابشان نيز مذکور است. وي در توضيح اينکه چرا در مراد موصول، فقط قصص را ذکر کرده نه ديگر احکام الهي را، مي گويد:
احکام نازل شده بر پيامبر (ص) ناسخ احکام اهل کتاب و مخالف با احکام آنان بوده، پس اينگونه تصور نمي شود که در مورد اين احکام، پيامبر (ص) امر به سؤال شده باشد، بلکه مراد پرسش از قصص است. (29)
ب: برخي ديگر از مفسرين مراد از «ما» را معارف بنيادين مي دانند.
از اين دسته مي توان به قول علامه طباطبايي (ره) در الميزان اشاره کرد که وي مراد از موصول در مما انزلنا ليک را همان معارفي مي داند که به مبدأ و معاد و سنت الهي در قضا بر امت ها بر مي گردد. (30)
به نظر مي رسد نظر علامه طباطبايي (ره) به صواب نزديکتر باشد چرا که سرچشمه معارف مربوط به مبدأ و معاد و سنن الهي در اديان مختلف واحد است، لذا پيامبر (ص) امر شده که از اين معارف مشترک بين دين خود و ساير اديان بپرسد.

بررسي موصول خاص (الذين) در آيه 94 سوره يونس

پيرامون مراد آيه از الذين اقوال مختلف است، بعضي مفسران، اقوال مختلف را در تفسير خود آورده و نظر خاصي پيرامون آن نمي دهند و برخي ديگر تنها نظر خويش را در اين باره را ذکر مي کنند.
سيد مرتضي از دانشمندان بزرگ علوم قرآني سه احتمال را پيرامون الذين مطرح مي کند.
الف: آنان که از اهل کتاب به سوي حق برگشته مؤمن شدند و هر کسي که مانند آنها از يهوديت به اسلام گرويده مانند کعب الاخبار و غير اينها مؤمنيني، از اهل کفر و باطل، که صفات پيامبر (ص) و بشارت بدان را تصديق نمي کردند.
ب: جماعت يهود اعم از کافران و ايمان آوردندگان مراد است، آنان بدانچه که در کتب آنها در بشارت پيامبر (ص) وصف شده، آمده بود، تصديق مي کردند ولي ادعا مي نمودند که مصداق آن غير از پيامبر (ص) هستند. و خداوند به پيامبر (ص) مي فرمايد: اگر تو صفاتت را با صفات پيامبر بشارت داده شده، مقايسه کني، در مي يابي که پيامبر بشارت داده شده، تو هستي.
ج: پيامبر (ص) امر به پرسش از بشارت نسبت به خودش در کتب اهل کتاب نشده بود، چون آنها اين مطلب را تصديق نمي کردند، بلکه امر شده بود که از آنان پيرامون نکاتي که در آيه 93 سوره يونس (آيه پيشين) آمد بپرس يعني: و لقد بوأنا بني اسرائيل مبوأ صدق و رزقناهم من الطيبات فما اختلفوا حتي جائهم العلم و بني اسرائيل را در جايي درست مأوا داديم، و از پاکيزه ها به آنان روزي بخشيديم، و بناي اختلاف بنهادند مگر زماني که خبر وحي به آنان رسيد؛ بي گمان پروردگارت در روز قيامت در آنچه اختلاف ورزيده اند، بين آنان داوري خواهد کرد.
يعني خداوند مي گويد: اگر نسبت به آن نعمت هايي که به بني اسرائيل داده ام، و در آيه قبل بدان اشاره شد، در شک هستي، از يهود بپرس، چون يهود آن را نفي نکرده، بلکه بدان اقرار داشته و به مقام آن افتخار مي کنند.
سيد مرتضي (ره) مي گويد: وجه اخير از حسن بصري است. (31)
آلوسي در تفسير خود دو احتمال پيرامون الذين مي آورد:
الف: ايمان نياوردگان (کافران) از اهل کتاب مراد است؛ چون اخبار موافق آنها با آنچه که خدا بر پيامبر (ص) نازل نموده، به مقصود نزديکتر است (يعني چنانچه اخباري که آنها مي دهند، با اخباري که پيامبر (ص) مي دهد، موافق باشد، اين دليل بر صحت اخبار است).
ب: مومنين اهل کتاب مانند عبدالله بن سلام و تميم داري، مراد است که قولي است که به «ابن عباس» نسبت داده شده و از ضحاک و مجاهد هم نقل شده است. (32)
قرطبي در تفسيرش از قول مبرد و ثعلب مراد از الذين را يهودياني مي داند، که اسلام آورده اند يعني عبدالله بن سلام و مانند او. و معني کلام را اين گونه بيان مي کند:
رسول خدا (ص) کافران را فراخواند تا از کساني که به زعم آنها آگاه ترند، بپرسند، که آيا خداوند پس از موسي (ع) پيامبري فرستاد يا نه؟! (33)
در اين ميان محمد تقي مدرسي از مفسران معاصر شيعي، تفسير نسبتا متفاوت از موصول الذين ارائه داده است که قابل تأمل است:
وي معتقد است در آيه منظور اين نيست که از رسول خدا (ص) و مؤمنان بخواهد که به سوي شخص مانند عبدالله بن سلام روند و از او بپرسند، بلکه کسي که عارف به تاريخ رسولان است، مراد مي باشد، يعني مراجعه به خبره هاي تاريخ از هر طائفه اي و طبيعي است که سؤال از آنان حقايق قرآني را تأييد مي کند، البته به شرط وثاقت آنها. (34)
بر اساس اينکه سياق آيات، پيرامون بني اسرائيل و نعمت هايي که بدانها اعطاء شده، مي باشد، به همين دليل به نظر مي رسد، احتمال سوم سيد مرتضي به صواب نزديک تر باشد. و شرط هماهنگي با سياق را دارا باشد.
از سوي ديگر احتمالي که محمد تقي مدرسي مطرح مي کند به نوعي الگو برداري از محتواي کلام آيه است و ايشان در واقع يک اصل را از آيه برداشت مي کند که در همه زمان ها و مکان ها صادق است.

جمع بندي و نتيجه گيري

نظرات و روايات مختلف در ذيل آيات محل بحث با هم متعارض نيستند بلکه تقريبا متداخلند و هر کدام به جهتي از آيه، که روشنگر معناي آيه مي باشد، پرداخته اند، و براي رسيدن به فهم صحيحي از معناي آيه مي توان از هر يک از آن نظرات بهره برد.
از ديرباز دانشمندان علوم قرآني قواعدي را براي رسيدن به تفسير صحيح آيات مورد توجه قرار داده اند که از آن جمله مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
الف: سازگاري با قواعد ادبيات عرب
ب: توجه به قرائن موجود و...
در اين مجال با بهره گيري از بعضي از اين قواعد، سعي در ارائه تأويلي صحيح از آيات، محل بحث داريم:
بر اساس قاعده ي اول که سازگاري با قواعد ادبيات عرب است؛ مي توان گفت: در آيه ي 94 سوره يونس از سياق شرط استفاده شده است و با استناد به کلام ابي حيان اندلسي در تفسيرش «ان» شرطيه مقتضي تعليق شي ء بر شي ء ديگر است و مستلزم حتمي بودن وقوع آن شي ء و يا امکان وجودي آن شي ء نيست بلكه گاه پيش مي آيد که شرط، مستلزم امر محال گردد.
بر اساس قاعده دوم که توجه به قرائن موجود است، مي توان به قرائني اخذ نمود از جمله:

الف: قرينه منفصل لفظي

قرينه منفصل لفظي، که همان روايات موجود در ذيل آيات مي باشد و تا حدود زيادي زواياي مختلف آيات را آشکار مي کند. که اين قرائن بيشتر در تفاسير روايي يافت مي شود و ما نيز در پژوهش حاضر از آنها بهره برده و مقداري از آن را ارائه نموديم. که اين روايات بعد از بررسي سندي و اثبات صحت سند آنها، تا حدود زيادي تعيين کننده معناي آيات مي باشد.

ب: قرينه ويژگي مخاطب کلام

قرينه ويژگي هاي مخاطب کلام، از قرائن بسيار مهمي است که در کلام بايد مورد توجه قرار گيرد.
از اموري که در محاورات عرفي قرينه سخن است و در دلالت الفاظ تأثير مي گذارد، آن دسته از ويژگي هاي مخاطب کلام است که گوينده سخن از آن ويژگي ها اطلاع کافي دارد؛ زيرا گوينده آگاه به ويژگي هاي مخاطب، از سخن خود، معاني ناسازگار با آن ويژگي ها را اراده نمي كند؛ پس اگر سخن وي با قطع نظر از ويژگي هاي مخاطب، در معاني ظهور داشته باشد كه با آن ويژگي ها سازگار نيست، با توجه به آن ويژگي ها، يا ظهور مزبور از بين رفته، و سخن، در معناي مناسب با آن ويژگي ها ظهور پيدا مي کند و يا دست کم پي مي بريم که ظهور مراد گوينده نيست.
از آنجا که قرآن بر مبناي اصول عقلايي محاوره، سخن گفته، نتيجه مي گيريم که در قرآن نيز ويژگي هاي مخاطب، قرينه کلام است و از جمله آياتي که تأثير اين قرينه در آنها به خوبي نمايان است، آياتي است که در آنها به ظاهر، پيامبر اکرم (ص) با لحن عتاب آميز يا تهديد کننده مورد خطاب واقع شده است؛ زيرا با توجه به معصوم بودن آن حضرت و منزلت والاي وي در پيشگاه خداي متعال و ناسازگاري آن با اينکه از وي کاري سر زند که شايسته عتاب يا تهديد باشد، روشن مي شود که خطاب در اين دسته از آيات از باب اياک اعني و اسمعي يا جاره است. و عتاب متوجه ديگران است و براي تأثير گذاري بيشتر يا به دلايل ديگر، آن حضرت مورد خطاب قرار گرفته است. انطباق اين اصل در آيات ياد شده، گذشته از آن که با اصول عقلائي محاوره مطابقت دارد، در روايات متعددي نيز با صراحت بيان شده است. (35)
از جمله رواياتي که مويد اين کلام است، حديث صحيحي است که در اصول کافي آمده و به گونه اي فصل الخطاب کلام در اين زمينه است:
محمد بن يحيي، عن ابي عبدالله بن محمد عن علي بن الحکم، عن عبدالله بن بکير، عن ابي عبدالله (ع) قال: نزل القرآن باياک اعني و اسمعي يا جاره. (36)

بر اساس آنچه در جمع بندي گذشت، نتيجه مي گيريم:

اولا: بر اساس اين قاعده ادبي که سياق شرط محقق الوقوع نيست بلکه در حالتي انتزاعي بيان مي کند که اگر اين شرط روي دهد، جزاي آن حتما چنين خواهد بود. پس براي صحيح بودن سياق شرط در کلام حق تعالي ضروري نيست که به طور قطع شک از سوي پيامبر (ص) اتفاق افتاده باشد، بلکه آيات محل بحث از مواردي است که تحقيق شرط در آن محال است. و علاوه بر اين قاعده ادبي که وقوع شک از پيامبر (ص) را نفي مي کند يکي از اصول بنيادين مسلمانان، عصمت انبياء است که با وقوع شک از آنها سازگاري ندارد.
ثانيا: بر اساس حديث صحيحي که از امام صادق (ع) در کافي آمده، بدين نتيجه مي رسيم که قرآن به سبک «اياک اعني و اسمعي يا جاره» نازل گشته است تا در راستاي اهداف قرآن بيشترين تأثير گذاري را بر مخاطبان خود داشته باشد، چرا که پيامبر (ص) به چشمه زلال وحي متصل بوده و همه اعمالش تجلي خواست الهي بوده است و در واقع قرآن کريم براي راهبرد مسلمانان به سوي حق و حقيقت نازل گشته است نه آنکه پيامبر (ص) را به سوي حق رهنمون باشد.
و به حق مي توان در اين جايگاه به کلام علامه طباطبايي (ره) اشاره کرد که فرمودند:
تأويل کلام حق تعالي در اين آيات اين است که اين معارفي که خداوند براي تو تبيين کرده است، همراه با استدلالهايي است که عقل را ناچار به قبول مي کند.
از آنچه گذشت آشکار گشت که بحث اين آيات بسي فراتر از وقوع شک و ريب از پيامبر (ص) پيرامون آنچه بر او نازل شده، مي باشد، بلکه يکي از شيوه هاي متقن استدلال بر حقانيت معارف الهي است که به زيباترين نحو و در کوتاه ترين بيان به تصوير کشيده شده است.
هم چنين بر اساس معني شناسي شک و مريه که در ابتدا گذشت، مي توان گفت: مراد خداوند اين است که اي پيامبر (ص)! اگر در ميان رشته ي علم امت تو به قرآن، پارگي و خللي ايجاد شده و در شک و يقين سرگردانند، بدان ها بگو، در استدلال هايي که همراه با معارف الهي عرضه گرديده، تأمل نمايند تا به يقين برسند.

پي نوشتها:

1. ابن منظور، لسان العرب؛1/ 451- 453، با تلخيص، چاپ سوم، بيروت دار الصادر، 1414 ق؛ فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، 5/ 276، چاپ دوم، تهران، انتشارات مرتضوي، 1365 ش.
2. خليل بن احمد فراهيدي، العين، 5/ 271، چاپ دوم، قم، دار الهجره 1414. ق
3. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، 461، تحقيق: صفوان عدنان داوودي، چاپ اول، قم، طليعه ي نور، 1426 ق.
4. العين، 8/ 308.
5. مفردات الفاظ القرآن/ 766.
6. لسان العرب، 15/ 277.
7. خرمشاهي، ترجمه قرآن.
8. ملا محسن فيض کاشاني، صافي، 2/ 419، چاپ اول مشهد، دار المرتضي، بي تا.
9. حويزي، نورالثقلين، 2/ 319- 320، چاپ دوم، قم، انتشارات علمي، بي تا؛ عياشي، تفسير عياشي، 2/ 128، بي جا، تهران کتابفروشي علمي اسلامي، بي تا.
10. ابن عطيه محاربي، المحرر الوجيز، 3/ 388، نسخه سي دي (مکتبه التفسير و علوم القرآن الجديده).
11. ماوردي، النکت و العيون، 2/ 183، از نسخه سي دي (مکتبه التفسير و علوم القرآن الجديده).
12. قرطبي، الجامع لاحکام القرآن، 8/ 382، تحقيق: ابواسحاق ابراهيم اطفيش، بي چا، بيروت، دار احياء تراث عربي، بي تا.
13. ثعالبي، الجواهرالحسان في تفسير القرآن، 2/ 212، از نسخه سي دي (مکتبه التفسير و علوم القرآن الجديده).
14. ابي حيان اندلسي، البحر المحيط، 5/ 190- 191، بي چا، بيروت، دارالکتب العلميه، 2001 م.
15. ابي السعود، ارشاد العقل السليم الي مزايا الکتاب الکريم، 3/ 305، از نسخه سي دي (مکتبه التفسير و علوم القرآن الجديده).
16. فخر رازي، تفسير الکبير، 17/ 159- 163، با تلخيص چاپ اول، بي جا، بي تا (نسخه قديمي).
17. آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، 8/ 119- 121. از نسخه سي دي (مکتبه التفسير و علوم القرآن الجديده).
18. طبرسي، مجمع البيان، 5/ 329، چاپ اول، تهران، چاپ اسوه، 1426 ق.
19. تفسير الکبير، 17/ 160.
20. بيضاوي، انوار التنزيل، 2/ 246- 247، چاپ اول، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1410 ق.
21. ابوالقاسم کوفي، تفسير فرات کوفي، 1/ 181، چاپ اول، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1410 ق.
22. مجمع البيان، 5/ 329.
23. همان / 328؛ تفسير الکبير، 17/ 161.
24. شريف مرتضي، امالي المرتضي، 2/ 382- 383، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالفکر العربي، 1998 م.
25. الجامع لاحکام القرآن، 8/ 382.
26. محمد تقي مدرسي، من هدي القرآن، 4/ 451- 454 با تلخيص؛ چاپ اول، انتشارات مدرسي، 1406 ق.
27. محمد حسين، طباطبائي، الميزان، 10/ 116- 119 با تلخيص؛ چاپ دوم، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1422 ق.
28. ارشاد العقل السليم الي مزايا الکتاب الکريم، 3/ 305.
29. روح المعاني، 8/ 119.
30. الميزان، 10/ 116.
31. امالي المرتضي، 2/ 383.
32. روح المعاني 8/ 120.
33. الجامع لاحکام القرآن، 8/ 382.
34. من هدي القرآن، 4/ 451.
35. علي اکبر بابائي، روش شناسي تفسير قرآن/ 171- 172، چاپ اول، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و (سمت) 1379 ش.
36. کليني، اصول کافي، 6/ 47، ترجمه و شرح محمد باقر کمره اي، چاپ سوم، تهران، چاپ اسوه، 1375 ش.
منبع: كتاب بينات 55